هرچه نور است به سیمای شما می بینم
من خدا را به تماشای شما می بینم
... واثر بخشی این معجزه قرآن را
از نوای خوش و آوای شما می بینم
گرچه سر چشمهی پیدایش ما " من روحی " است
" روح " را گرم نفس های شما می بینم
هیچ کس را به حرم خانهی دل ره ندهم
دل ، حریم است ؛ در آن ، جای شما می بینم
سـَر مغرور کجا و ... سـَر تسلیم و رضا...!؟
سـِّر این واقعـه را ، پای شما می بینم
ماندم ؛ این نکته چه سرّی است که در هر سجده
نا خـود آگـاه ، رد پـای شما می بینم
هاتفی گفت : اگر سجده بر این خاک کنی
می توانی که سلیمانی افلاک کنی